این روزها
نمی دونم چی بنویسم فقط مینویسم خسته ام هم بابا سعید افسردگی گرفته هم من باباتون خیلی حالش بد بود دارو میخوره منم فردا نوبت روانشناس دارم خسته ام.................... دو تا داداش رفتن ارایشگاه موهاشونو کوتاه کنن اصلا هم گریه نکردی مثل اقاها خوشحال وخندون موهاتو کوتاه کردی پسرهای گلم بعد حموم رفتن بعد از ارایشگاه اول مهر حسین بردیم پیش دکتر موحدی تست الژی متاسفانه هنوز خوب نشدی اخرهای شهریور رفتیم باغ گلها چشم محمد مهدی که تو عکس معلومه ناکار شده به خاطر شلوغ کاریهاشه خدایی نکرده کم مونده بود چشمش زخمی بشه خونه عزیز دنبال دختر خاله مهشید بودی پات گیر کرد افتادی چشمت خورد کنار میز عسل...
نویسنده :
مامان زهرا
1:49